!تکون نخور

 

!سانگ-هون

 

اينجا چه غلطي ميکني؟

 

...نکنه

 

...هه-جين، اونطور که فکر ميکني نيست

.فقط اتاقُ اشتباهي اومدم

 

!باورم نميشه

 

!سانگ-هون
!سانگ-هون

 

!يکم بيشتر به سمت چپ

 

!اينجا نذارش

 

تونستيد خوب بخوابيد؟

!اوه، اون-سو

بابت اتفاق ديروز معذرت .ميخوام،واقعاً ترسيده بودم

حالتون خوبه؟

آه،بله

مهم نيست چقدر مَست کرده بودي

چطور تونستي اتاقُ اشتباهي بري؟

 

.ازدواجِ تونُ تبريک ميگم

.تو مسير برگشت، اين غذا هارم بخوريد

اينا چي ان؟

تخم مرغِ، واسه تقويت بينايي

 

.بگير، بخورش

 

!زود باش

 

خيلي بهمون خوش گذشت

.دفعه بعد که اومديم، سه نفر ميشيم

منتظرتون هستيم

حتماً

 

.خيلي ممنون

.ديگه کم کم رفع زحمت کنيم

.خواهش ميکنم

با اومدنتون به ما هم خيلي خوش گذشت

 

اوه، زمان چه زود ميگذره! بايد عجله کنيد

بريم

.اون-سو، فعلاً خداحافظ

.مراقب باشيد، سفرتون به خير باشه

.خداحافظ

 

. ميبينمتون

 

.لطفاً دفعه بعد وارد اتاق اشتباهي نَشو

!بله، متوجه شدم

 

قبل از اينکه اينجاام .بيان، داشتن باهم دعوا ميکردن

آره

بابا، ميتوني واسشون يه قرارداد ببندي؟

آخه اينجا حوصله ام خيلي سر ميره بابايي

هر چي دخترِ گُلم بگه

پس تميز کردن اتاقاي بالايي با تو

خب پس بهتره هر چه زودتر دست به کار شم

. ميرم اتاقارو تميز کنم

 

!پدر

 

چرا گوشي ـشونُ جواب نميدن؟

احتمالاً خاموشه

اگه نتونستي گيرشون بياري، زودي برگرد

.اونا نميتونن بدون پاسپورت جايي برن

پس ميخواي تا فرودگاه دنبالشون بري؟

.اگه تماس گرفتن ،بهشون بگو تو راهم

 

مطمئناً تماس ميگيرن

.اگه هوا تاريک شد، خونه جانگ-مي بمون

 

.خونه جانگ-مي، اتاق اضافي نداره

 

.سعي ميکنم زود برگردم

.وقتي برگشتم ،اتاقارو تميز ميکنم

 

چطور ميتونه اينقد با سرعت رانندگي کنه؟

 

حالتون خوبه؟

 

.فکر نميکنم

 

.انگشتمُ نميتونم صاف کنم

 

.تا يه دَقه پيش خوب بود، اما الان نه

 

ميشه لطف کنيد يه نوشيدني بديد؟

 

.ممنونم

 

.ببخشيد

 

اون خبر واسه امروزِِِِِِِِِِِِِِِِ ، درسته؟

 

.بله، درسته

مطمئني؟

.بله

حالِ رئيس خيلي بده، بايد همين الان برگردي هيون-وو

 

...سهامدارا ،نظرات زيادي

 

راجع به گروهي که تيم... .ما توسعه داده، دارن

 

..همه شما ميدونيد که گروه ما

 

از بهترين مواد اوليه استفاده ميکنه

 

محصولات ما تو جهان حرف اولُ ميزنه

 

.اينُ همه ماام ميدونيم

... چيزي که احتياجِ بدونيم اينکه

چطور ميتونيم تو اين رقابت شديد جايگاهمون رو حفظ کنيم و حداکثر سودُ بدست بياريم

 

اگه راه چاره اي انديشيده نَشه، بزودي رقباي نوپا جايگزينِ ـمون ميشَن

بهمين راحتي ها ام نيست ورود به بازار جهاني با سياست و تدبير انجام ميشه

در حال حاضر خبرگذاري هاي مختلفي منتظر سخنراني رئيس ـمون هستن

...آقاي جانگ

اوضاع تجاري در چه حاليه؟

ما تصميم گرفتيم که .آقاي لي در اين مورد مسئول باشن

.بسيار خب

 

در ضمن اين مصاحبه .رو شخصاً به عهده ميگيرم

.پس آماده باشيد

.جلسه تموم شد

 

کي فرودگاه ميرسه؟

.ساعت 3 ،قربان

 

!با دقت نگا کن ديگه

 

مگه اونجارو الان نگا نکردي؟

.مطمئنم اينجا گذاشته بودم

!!اصلاً موندم آدمي به خلُ چليه تو هست يا نه

 

اون از اون اتاق بود که اشتباهي رفتي، حالاام که پاسپورتتُ گم کردي

ميخواي منُ جون به لب کني؟

همچين ميگي انگار عمداً گمش کردم

من نميدونم، اگه پاسپورتتُ پيدا نکني، من تنهايي ميرم

!هه-جين! هه-جين

 

صداي چيه؟

 

.الو

آقاي سانگ-هون، کجاييد؟

چرا گوشيتونُ جواب نمي داديد؟

.من الان تو فرودگاهم

.پاسپورتِ ـتونُ آوردم

چي؟

بله! الان کجا هستي؟

 

ببخشيد..ميشه لطفاً کمکم کنيد؟

 

پرواز امروز چطور بود؟

.حرفشم نزن

مطمئنم با اين پرواز اومده

 

.بعداً تماس ميگيرم

 

سئول در مقايسه با نيويورک خيلي قشنگتره

 

.اما من نيويورکُ بيشتر دوس دارم

 

درسته، پارک ملي ـشون تو پاييز واقعاً مَحشره

پاييز پارکِ "اينشان" خيلي قشنگتره

 

!اوه ،هيونگ

.خيلي وقته نديدمت ، هيون-وو

بايد رئيسُ ملاقات کني

منتظرته

واقعاً؟اما چرا پدر اينقدر سالم و سرحال به نظر ميرسيد؟

تازه امروز صبحم ديدم داشت مصاحبه ميکرد

 

.تو آدم خيلي باهوشي هستي

 

.دقيقاً ،نزديک بود فراموش کنم

.باهوش

 

صبر کنيد ،ميدونم کجا ميخواد بره ،ماشينُ بياريد

 

حالتون خوبه؟

آخه چطور جلو چشاشُ نميبينه؟

 

.صدمه که نديديد؟ معذرت ميخوام

...اون منُ پرت کرده

شما چرا عذر خواهي ميکنيد؟ ميشناسيدش؟

 

.بله

 

بهش بگيد از اين بعد ! بيشترحواسِشُ جمع کنه

وگرنه بخاطر اون آدماي بيشتري صدمه ميبينن

 

.ببخشيد

بله؟

اين واسه شماست؟

 

واي، نزديک بود گمش کنم

 

.خداروشکر

 

!واقعاً ممنونم

 

!سفر خوبي داشته باشيد

چي؟

!اون-سو

!سانگ-هون

 

.اينجاي

!خيلي ممنون! خيلي ممنون اون-سو

!براي اينکه اينُ به دست ما برسوني تا اينجا اومدي

اگه نجاتم نميدادي ،من اينجا تنها ميموندم

 

اگه ميدونستم زحمتِ آوردنشُ به خودم نميدادم

جداً؟

بعداز اين همه دردسري که درست کردي چطور ميتوني بخندي؟

.دعوا نکنيد، ممکنه پروازُ از دست بديد

 

.اون-سو، اين محبتِتُ حتماً جبران ميکنم

.اون-سو، واقعاً ممنونيم

!عجله کنيد قبل از اينکه دير بشه

 

الو؟

 

جانگ-مي؟

از کجا فهميدي من تو سئولم؟

 

بابام گفت؟

 

.اصلاً هيچ تغييري نکردي

 

! هيون-وو

 

به چي نگا ميکني؟

 

...خيلي وقته که نديدمت

!!هيچ تغييري نکردي، نميتونم نگاهت کنم؟

 

بذار نگاهِت کنم تا فراموش نکنم

ميدونستي هميشه همينُ بهم ميگي؟

!کي؟من

 

راستي، با هيونگ تو فرودگاه قايم موشک بازي کرديم

پدرم از دروغ متنفره، اما خودش مثل آب خوردن راحت دروغ ميگه

 

اون کسي که شرکتُ اداره ميکرد، يهويي ناپديد شده

! البته معلومه که چرا

چرا ناپديد شده؟ عجيب نيستش؟

 

...اوپا

 

نميتوني از عکاسي دست بکشي؟

 

.اين فقط يه سرگرميه

 

...تو براي کار تجارت ساخته شدي

. توانايشم که داري...

 

.الان نميتونم عکاسيُ ول کنم

 

.حالا که ديدمت، ميتونم برم

 

!اوپا

 

نميخواي ازم بپرسي نمايشگاه ـم کيه؟

کيه؟

شنبه بعديه

 

.باشه ميام

 

دوباره همديگه رو ملاقات .کرديم، کانگ هيون-وو

 

مهم نيست کجا قايم بشم، تو هميشه منُ پيدا ميکني

 

.بيا سوار شو، رئيس منتظرته

 

بايد بيشتر از اينا مراقب باشي

.ناسلامتي يه عکاس مشهور تو نيويورک ـي

.اينُ حتي رئيسم ميدونه

 

بخاطر همين خواست که برگردم؟

 

.کاري نکن که نگرانش کني

 

يه مدتيه خيلي مريضه

قلب ـش يکم ضعيف شده

 

!!اي عوضي ولگرد، بالاخره برگشتي؟

 

...شنيدم مريض بوديد

.اما اينطور که ميبينم از منم سالم تريد

 

تا الان به خاطر سرگرمي هر جا دوس داشتي رفتي

 

.اما از اين به بعد ديگه حق بازي کردن نداري

 

به اندازه کافي خوشگذراني کردي

از حالا به بعد بايد امور شرکتُ بدست بگيري

 

مريض بودنتُ بهونه کردي تا منُ برگردوني؟

 

حتي اگه دروغم گفته .باشم، دليل خوبي براي اين کارم دارم

 

.ديگه ام نيازي نيست اين بحثُ کِشِش بديم

 

برو واسه مهموني امشب آماده شو

 

.امروز چهلمين جشنِ سالگردِ شرکته

 

من راهِ خودمُ ميرم

 

کارت هاي اعتباري و پاسپورتِ ـشُ بلوکه کن

 

چشم، قربان

اما اون بغير از اين يه مورد، هيچ کار اشتباهي انجام نداده

.با اين حال بايد حواسمون جمع باشه

اون به زودي جانشين من تو شرکت ميشه

پس بايد گوش بزنگ باشيم

 

.بله، قربان

 

!مامان

 

اين چه تيپي زدي، يه کلاه ام گذاشتي سَرت؟

با اين لباسا رفتي ديدنِ پدرت؟

!مامان، چقدر جونتر شدي

دو ساله گذشته، اما هنوزم خوشگل موندي

آره دوسالي ميشه

ولي تو هم همونجور لجباز و يه دنده اي

اما تو منُ همينجوريم دوس داري، مگه نه؟

 

غذا سَر موقع نميخوردي، درسته؟

!بابات بموقع واست پول نميفرستاد

من که بچه نيستم از گرسنگي بميرم

تازه اگه به چيزي ام احتياج داشتم

ميتونستم اين ساعتيُ که بهم داده بودي رو بفروشم

ولي هنوز نِگَهِش داشتم

هنوزم اين ساعتُ ميندازي دستِت؟

 

خيلي وقته از خونه دور بودم

 

...اما هيچ چيزي تغيير نکرده

 

بابات هنوز از دستت عصبانيه؟

.نه

 

نگران نباش عکاسي رم ميتوني ادامه بدي

مطمئنم پدرت درکت ميکنه، خودتم اينُ ميدوني،درسته ؟

مامان

 

.خيلي خوشحالم که برگشتي خونه

.خيالم راحته، ديگه نيازي نيست نگرانت باشم

.وقتي اينجا نبودي خيلي نگرانت ميشدم

 

خواهرم کجاست؟

 

داره خودشُ واسه مهموني امشب آماده ميکنه

 

اذيتِ ـت که نميکنه؟

 

معلومه که نه، زود باش برو بالا يه دوش بگير

اگه دير کني اَخماي پدرت دوباره ميره تو هم

 

بهم گفت اينجاست اما خودش کجاست؟

 

!هزار دفعه بهت گفتم

لطفاً اينجارو با دقت بيشتري چک کن

.همه جا بايد عين آينه تَر تميز باشه

 

گلاي رو ميزُ نگا کن، چرا به حرفم گوش نکرديد؟

!هي تو

 

ببخشيد؟ من؟

بيا اينجا ببينم

!برو سريع به اين گُلا يه آب بزن

 

...من از کارمنداي اينجا نيستم

!آقاي پارک!!! مگه نگفتم اونو اونجا نذار

 

اينا چيه؟

اونا چيه؟

 

اينارو چرا گرفتي؟

 

نميدونم، بهم گفت اينارو بگير، منم گرفتم

 

.هميشه همينجور آدم خوبي هستي

ديگرانم همين فکرُ دربارت ميکنن

بس کن ديگه

ظاهراً سَرت خيلي شلوغه، اينطور که معلومه بد موقعي اومدم

نه بابا، بذار مهموني شروع شه اونموقع سَرم خلوت ميشه

.تدارکات اونقدرام آسون نيست

راستي تو جشن امروز، .پسرِ رئيسم ميخواد بياد

.واسه ديدنش خيلي هيجان زده ام

 

خب که چي، حالا ببينيش چي ميشه؟

...کي ميدونه؟ شايد با نگاه اول

عاشقم بشه...

!زَهي خيال باطل

.ديشب بخاطر هيجان خوابم نميبرد

!خانم جانگ-مي

 

!اونجا لَم نده، پاشو کار کن

 

بله،چشم

 

عجب رويي دارها، خيلي پرو و سرتقه

 

.اون-سو يکم اينجا منتظرم بمون

.باشه

 

...آدماي زيادي امروز اومدن

.پس مراقب حرف زدنت باش

 

.نگران نباش، من چيزي واسه گفتن ندارم

 

.خوش اومديد، قربان

 

.حالا مثلِ يه آدم به نظر ميرسي

 

سهامدارا ميخوان برامون مشکل بِتراشن

حواست جمع باشه مهموني بهم نخوره

 

.متوجه شدم

 

امروز کَله گُنده هاي شرکتم حضور دارن

نگرانيشون اينکه کي ميخواد رئيس آيندشون باشه

.پس با احتياط رفتار کن

 

ديگه کيا هستن؟

.سرسري نگيرش

 

.خيلي وقته نديدمتون

 

.هيون-وو برگشته

 

.خيلي وقته نديدمت

 

... شنيدم برگشتي به خونه و

 

هنوزم به شوهرت علاقمندي

 

منم شنيدم اونجاها خيلي بهت خوش گذشته

پس همچين احتياج به توجه و استقبال نداري که، نه؟

!معلومه
به اندازه کافي تحويلاتم پُر شده

جداً؟

.هيون-وو برو آقاي پارکُ ببين

.باشه، بعداً ميبينمت

 

مگه امروز، روز مرخصيه آقاي وکيل نيست؟

 

اين بزرگترين جشنِ مهموني شرکته

 

.من واقعاً درکتون نميکنم آقاي جانگ

شما وکيل پدرم هستين يا مُنشي ـش؟

 

جايي که رئيس بهم احتياج داره، نميتونم از هيچ کمکي دريغ کنم

در هر حال وظيفه خودمُ انجام ميدم

 

بگذريم،چرا هنوز پرونده منُ رديف نکردي؟

...اون مرتيکه عوضي دوباره ازدواج کرده

بنظرت غير مُنصفانه نيست؟

 

هيونگ -جانگ، شنيدم اون به يه جايه خيلي دوري رفته،درسته؟

 

از اونجايي که اونم مدارک موثقي در دَست داره، اوضاع رو کمي پيچيده کرده

همين که مشکلُ حل کردم بهتون خبر ميدم

 

منو ببين! نميبيني مردم اينجا صف کشيدن؟

 

.معذرت ميخوام

 

آخه يه آدم چقدر ميتونه بي ادب باشه

 

منم بعضي وقتا از اين اشتباها ميکنم

.بهشون اهميت نده

 

!!چقدر زيبا بنظر ميرسي

 

اوپا، تو هم خيلي خوش تيپ شدي

.تا حالا نديده بودم همچين لباسي بپوشي

فقط يه روزِ اينُ پوشيدم اما احساس خَفگي بهم دَست ميده

 

!هنوز چيزي نشده خسته شدي

ميدوني اين لباس چقد بهت مياد؟

 

.بيا اينجا

 

ميدوني اون زن کيه؟

کيــو؟

اون زنه رو ميگم؟

 

کيو ميگي؟

 

آهـا، دختر بانکدارو ميگي؟

 

اون دخترِ بزرگترين سهامدار شرکتمونه

اسمش يون-سو...سو..يه همچين چيزيه

.واقعاً خيلي خوشگله

 

حتي از ديدِ زَناام خيلي خوشگل بنظر ميرسه

مردا که ديگه هيچي

 

آره، از يه طرف خوشگله

 

از طرف ديگه ام خونواده خرپولي داره

 

آخه يه آدم چقدر ميتونه خوشانس باشه

 

راستي با بابات تماس گرفتي؟

!واي نه، يادم رفت

 

داري به چي نگا ميکني؟

 

اومدي؟

 

..اون-سو گفت کسي به تلفن جواب نميده

 

.ازم خواست يکم واست غذا بيارم

 

بيا ،خيلي وقته با هم نوشيدني نخورديم

 

اين تويي که کم پيدا شدي

 

گرفتاري روزگار مگه ميذاره، بگذريم

 

..فکر کنم اين غذارو اون-سو دُرُس کرده،نه

مذاقم زياد اين جور غذاهارو نميپسنده...

هه، از خداتم باشه

حالا وقتي شوهر کنه ميخواي چيکار کني؟

چطور، مگه دخترت ميخواد ازدواج کنه؟

 

دوسالي هست که رفته،درسته؟

 

چي بگم والا

 

از وقتي رفته سئول ديگه هيچي عين خيالش نيست

 

!!اونجا که بهش سخت نميگذره؟

 

همه که مثل دخترِ تو نميشن

دختر کله شق من اصلاً حرف تو گوشِش نميره

 

.راستشو بخواي بهت حسوديم ميشه

 

...جانگ -مي

.حتي اگه بدونه مُردَمَم برنميگرده

اما اون-سو اگه بدونه پدرش يه چيزيش شده

خودشُ به آب و آتيش ميزنه...

 

اون-سو دختر حساسيه، از بچگي خودم بزرگش کردم

.بيا دوباره شروع کرد پُز دخترشُ دادن

.بخور

 

آقاي جانگ

 

اينجور که بوش مياد، انگار رئيس ميخواد از جايگاه خودش استعفا بده، درسته؟

 

.شايد

 

پسرش که آمريکاست و شما هم که هميشه کنارشيد

بنظر ميرسه کسي که ميخواد اين جايگاهُ بدست بياره

کسي بغير از خود شما نيست، آقاي جانگ

منظورتون چيه؟

نه هيچي

 

منظورم اينکه در مورد شرکت خيلي چيزا ميدونيد

اگه پسر رئيس يهو برگرده، احساس شکست نميکنيد؟

 

.من فقط يه وکيلم

.و خيلي خوب ميدونم جايگاهَم کجاست

 

راستي شنيدم اوضاع تجاريتون اونقدرام خوب نيست

پس بهتره به فکر خودتون باشيد

 

خيلي وقته نديدمت

شنيدم يه مدت آمريکا بودي،دوباره که نميخواي برگردي؟

.هنوز خيلي چيزا هست که بايد ياد بگيرم

 

نميخواي که به تَک پسرت اجازه بدي ادامه تحصيل بده؟

به هر حال اون هر موقع بخواد ميتونه رياست شرکتُ بدست بگيره

خودشم ميل چَنداني نداره خارج بمونه

 

وقتي ازش کمک خواستم اونم فوراً برگشت

از اونجايي که شرکتمون به يه نيروي تازه نفس احتياج داره، بزودي به شرکت ملحق ميشه و کمکمون ميکنه

 

تصميم خيلي خوبيه

 

پدر، چرا اينکارو کرديد؟

 

بهت گفتم برگردي چون به کمکت احتياج داشتم

.بايد اين موضوعُ درک کني

.پدر! اين خيلي غير منتظره بود

چطور ميتوني اين کارو با من بکني؟

 

.بعداً برات توضيح ميدم

 

فردا بيا سر کار

.براش يه اتاق حاضر کن

 

اگه ميدونستم ميخواي اينکارو کني، اصلاً برنميگشتم

 

همين فردا برميگردم نيويورک

 

.من تصميم ميگيرم که تو بموني يا نه

!اين منم که واسه خودم تصميم ميگيرم نه شما

 

درضمن بزودي هم بايد نامزد کني

 

نامزد کنم؟ کدوم نامزدي؟

 

.بايد با سو-جين نامزد کني

خيلي وقته قرار نامزديتُ به تعويق انداختي،ديگه بيشتر از اين نميتوني وقت تلف کني،فهميدي

 

چرا؟

آقاي يون بهت کمک ميکنه پول دارتر بشي؟

 

...اگه اين وصلت جور بشه

بيشتر به نفع خودته...

 

اين دفعه، هيچي مطابق ميل ـت پيش نميره، پدر

 

يه تاريخ مشخصي رو تعيين کن

 

.وگرنه تو درد سر ميوفتيم

 

امروز خيلي خسته شدم،تو هم خيلي زحمت کشيدي

 

خب پس حالا که ممنوني، بايد واسم جبران کني

هر چهار ساعت ميشه 40000 وون

ناسلامتي ما دوستيما

اگه من بخوام حساب کنم، هزينه يه شب اينجا موندن ميشه 50000 وون، بده

چي؟

 

.واي خدا، خيلي خسته ام

راستي با اون آقاهِ به کجاها رسيدي؟

 

آقا؟

خودتُ به اون راه نزن ، دارم در مورد دکترِِ پدرت صحبت ميکنم

بابا همون دکترِ شلخته رو ميگم

شلخته؟

آره

چطور جرات ميکني در مورد آقامون اينجوري صحبت کني؟

 

آقاتون؟

!!اينجور که معلومه حسابي عاشقش شدي

ميخواي برم همه چي رو بذارم کَفِ دستش؟

چي ميخواي بهش بگي؟

 

...هيونگ، قبل از اينکه با پدرم آشنا بشي

 

...قبل از اينکه معلم خصوصيم بشي...

 

.نه

 

...وقتي دانشگاه ميرفتم

 

تو هم ميخواستي يه وکيل بشي،درسته؟

 

.نه

 

پس چي؟

 

.من فقط ميخواستم از فقر و بدبختي نجات پيدا کنم

 

براي اين هدف ، بايد از جون مايه ميذاشتم

 

. به هدفتم رسيدي

 

اينطور فکر ميکني؟

 

دست رد به سينه پدرت نزن، هيون-وو

اون فقط خوبيه پسرشُ ميخواد

بيشتر از اين نااميدش نکن

 

ديگه هيچي واسم اهميت نداره

 

از نظر اون روياهاي من پَشيزي ارزش نداره

 

يادمه وقتي 7 سال ام بود ،تو پيشمون اومدي

تو هم ميدوني تا الان پدرم هر چي ازم خواسته نه نگفتم

 

...لباساي آنچناني پوشيدم

 

.و هر کاري ازم خواستُ بي چونُ چرا انجام دادم...

 

حالا که مسير زندگي ـمُ خودم پيدا کردم

. بايد بخاطر خودخواهي يه نفر رهاش کنم

 

ميدوني چه حسي داشتم، وقتي بهم گفت بايد از عکاسي دست بکشم؟

 

مهم نيست هر اتفاقي بيوفته

 

امکان نداره تسليم بشم

 

اون-سو، تويي؟

آره بابايي

 

شام خوردي؟

 

آره خوردم

 

داروهاتُ چي؟

 

.اونارم خوردم

 

چاي گل داوودي؟

 

خوردم

 

ببينم واقعاً قرصاتُ خوردي؟

گفتم که خوردم

.بابايي! سر کي رو کلاه ميذاري

 

دختر برو بگير بخواب ديگه

چرا اينقدر حرف ميزني؟خوابت نمياد؟

نه نمياد

 

چيه؟ ميخواي تو سئول بموني؟

 

نه دوس ندارم، سئول از اون چيزي که تصور ميکردم خيلي بزرگتره

 

اينجا احساس کوچيکي ميکنم

اون-سو

 

جانگ-مي بيدار شد بايد برم، شب بخير

شب بخير -
يادت نره رو خودت لِحاف بکش -

 

کار کردن اونجا برات سخت بوده، نه؟

بنظر يکم لاغر شدي

 

اونجا تحت شرايط سختي کار ميکرده

 

از خيلي جهات شبيه خودمه

داري پُزِ پسرتُ ميدي

ميخواي توانايي هاشُ به رُخ ـمون بکشي،ها؟

 

الان احساس بهتري دارين؟

پوستِتون نسبت به قبل تيره تر شده

 

بخاطر اينکه تو نيويورک هوا خيلي گرم و آفتابيه

تو طول پاييز پوستش بهتر ميشه

 

عکاسا بايد بيشتر اوقاتشون رو تو طبيعت بگذرونن

 

عکاسا؟

 

اوايل بعنوان يه سرگرمي بهش نگا ميکردم

اما الان به طور حرفه اي دنبالش ميکنم

 

هيون-وو

 

در حال حاضر دانشجوي سال دوم اين رشته ام

دو سال ديگه ام مونده تا فارغ التحصيل بشم

نظرتون در اينباره چيه قربان،خوبه؟

 

يا مورد رضايتِ ـتون نيست؟

 

پس با اين اوضاع شرکت چي ميشه، کي ميخواد ادارش کنه؟

 

آدماي زيادي هستن که لياقت ـشون خيلي از من بيشتره

 

بعداً ميبينمتون

 

خداي من،معني اين حرفا يعني چي؟

 

شما هم از اين موضوع خبر داشتيد؟

 

!سو-جين

 

متاسفم

 

واقعاً دليلش همينه؟

 

چي؟

 

يا نکنه بخاطر منِ اينجوري ميکني؟

 

منظورت چيه؟

 

ميدوني چقدر سخته، مدتها منتظر کسي باشي که حتي دوستم نداره

 

از وقتي ارتباطمون قطع شد، کلي انتظارتُ کشيدم

 

حالا که برگشتي يکم احساس آرامش ميکنم

 

اما دوباره ميخواي برگردي

 

يون سو-جين

 

دستِتُ بده به من

 

چرا؟

 

چرا نداره

 

اين چيه؟

 

آفريقايا اعتقاد دارن اگه اين دستبندُ بندازي دستت ،از شرِ هر چي بيماريه خلاص ميشي

 

گفتم شايد از اين جور چيزا خوشت بياد ، يکي واست خريدم

 

اگه بخوام يه روز ازدواج کنم

 

مطمئن باش اون کسي غير از خودت نيست

 

اينُ بخاطر اين نميگم که پدرم بهم گير داده

بخاطر اينکه واقعاً دوست دارم

 

ميتوني تا اونموقع منتظرم بموني؟

 

آه،با اين وضعيت پيش اومده چطور ميتونم برم خونه؟

 

کي ميدونه الان پدرت چقدر عصبانيه

 

ميخواي چيکار کني؟

 

خوب بهم نگاه کن، سو-جين

ممکنه اين آخرين دفعه باشه که همديگه رو ميبينيم

 

اوپا

 

شوخي کردم بابا

 

بنظرت امروز نَقش ـمُ خوب بازي کردم؟همه حسابي مُتعجب شدن،نه؟

 

همين که يه زنِ ديگه اي رو کنارت نداري،جاي شُکرش باقيه

 

اگه فقط بخاطر عکاسيه، پس منتظر ميمونم تا برگردي

 

جانگ-مي جديداً خيلي خانوم و خوشگل شده ،بابا

واقعاً؟

 

يه سري واست لباس و خرتُ پرت گرفتم

 

چرا اينهمه خريد کردي؟

 

اينم جانگ-مي واست گرفته

 

بالاخره اونم بزرگ شده

ميرم اينارو بذارم تو اتاق ،باشه؟

راستي تو اتاق ـت يه جعبه ـست،اون واسه کيه؟

 

آهـا اون؟

ميخواستم بدمش به جانگ-مي، همش فراموش ميکنم

جانگ-مي؟

 

يکم ديگه ميريم بيمارستان،آماده شو تا بيام

 

آخه چرا من انقدر بي عرضه ام؟

 

!من اومدم

 

!عزيزم !عزيزم

 

!هيون-وو! هيون-وو

!!آبروي خونوادتُ ميبري، پسره بي غيرت

 

هم به حرفم گوش نميدي،همَم ميخواي وقتِتُ به بطالت بگذروني؟

 

چطور جرات ميکني تو رويه من وايسي؟

 

با دقت به حرفام گوش کن،پدر

 

چون ديگه تکرار نميکنم

لطفاً فقط ايندفعه رو اجازه بدين هر کاري دوس دارم انجام بدم

!بيارش اينجا

 

!پدر

 

!پدر! پدر

 

!همه اينارو ميسوزونم

 

.رويات؟هيچوقت به حقيقت نمي پيونده

از اين به بعد تو اين خونه، هيچ کس حق نداره حرفي از عکاسي به زبون بياره

 

هر کي حرف بزنه، از خونه پرتش ميکنم بيرون،فهميديد؟

 

فکر کردي اگه اينجوري تهديدم کني، من بيخيالِ همه چي ميشم؟

 

پسره عوضي، چي گفتي؟

 

!ميخواي از خونه پرتم کني بيرون
...نگران نباش

 

حتي اگه التماسَمَم کني ديگه پامو تو اين خونه نميذارم

 

عکاسي رو من دوست دارم نه پدرم

همونطور که خواستي اين خونه رم ترک ميکنم

داري چه غلطي ميکني؟

!دارم ميرم

 

!عزيزم! عزيزم

!پدر

 

هيون-وو! هيون-وو! نرو پسرم ، بيا حرف بزنيم

.نميتوني مشکلُ اينطوري حل کني

 

چرا اينقدر از دستش عصباني هستي؟

 

از اين به بعد حتي نميخوام قيافه نحسِ ـشُ ببينم

!بابايي

 

!ديگه شورشُ درآورده

کيُ داري سرزنش ميکني؟

 

چي؟

 

...اگه پاتُ تو اين خونه نميذاشتي

نه بذار بهتر بگم، اگه به خاطر پسر کانگ مان-چول، وارثِ شرکتِ گِلوبل نبود

هيون-وو هيچوقت جرأت نميکرد از اين غَلطا بکنه

 

همه اينا به خاطرِ حرص و جاه طلبيه يه نفره

چي گفتي؟

 

!آجوما! چيکار ميکني؟ زود اينجارو تميز کن

 

مشکل خاصي نداره، فقط بايد غذاشُ سَرموقع بخوره و استراحت کنه

هواي تازه هم فراموش نشه

 

.ممنونم

 

کي دوباره بيام واسه معاينه؟

.دو هفته ديگه

 

...ببخشيد

 

چيزي ميخواستي بگي اون-سو؟

 

!نه، هيچي! هيچي

 

دختره احمق، آخه اين چه موقع هول کردن بود؟

 

اون براي دکتره؟

 

ها؟ نه بابااا

واقعا؟

فکر کردم چون از دکتر خوشت مياد، ميخواي اونُ بهش هديه بدي

گفتم که نه بابا

 

!اون-سو -
بله؟ -
اينُ فراموش کردي -

 

چطور تونستي نسخه داروهارو فراموش کني؟

.معذرت ميخوام

 

!آجوشي ،مراقب خودتون باشيد

 

!دکتر

 

...اين

 

!دکتر! دکتر! يه مورد اورژانسي داريم

 

.تلفونِشُ خاموش کرده

 

.فوراً کارتاي اعتباريشُ مسدود کن

 

.ببينم بدون پول تا کجا ميتونه دووم بياره

 

.مطمئناً باهات تماس ميگيره

 

.اگه تماس گرفت

.فوراً خبرم کن

 

چشم قربان

 

ميدوني که رئيس خوشِش نمياد اين خبر جايي دَرز پيدا کنه،متوجه هستي که چي ميگم؟

 

.بله

 

...هر اتفاقيم بيوفته

 

آدم بايد دردش تو دلش بمونه،آخه چطور ميتونم به يه غريبه اعتماد کنم؟

 

!آخه چه خاکي به سَرم بريزم

کاشکي يکم پول داشتم

برم از کدوم گوري پول گير بيارم

خدايا

اگه يکي منُ ميرسوند "رنگون" خيلي خوب ميشد

 

چرا اين بيمارستان تو همچين جايه پرتيه؟

 

چي بگم، فقط اين مسيرُ مستقيم ادامه بده

 

خيلي دوره؟

نه بزودي ميرسيم

 

. راستش ميخواستم يه چيزي بهتون بگم

 

.البته.ادامه بده

 

امروز حسابي رو دور بد شانسي بودم ،ديگه چيزي واسه از دست دادن ندارم

.اگه تعقيبم کني، بدون معتلي کشتمت

 

...جون بکن

 

...ساعت، پول

.هر چيز قيمتي که داري، ردش کن بياد

 

دکترِ آدم خيلي خوبيه، مگه نه؟

چي؟

 

بابا، اشتباه برداشت نکنيا

 

من دکترُ بعنوان يه مرد دوس ندارم

 

دوس نداري؟

 

!معلومه که نه
چون از تو بخوبي مراقبت ميکنه

 

فقط خواستم ازش تشکر کنم، همش همين

همش همين؟

خب ديگه چي ميخواي بشنوي

 

تازه نسخه قرصاتم آورد داد

 

!واي -
ها؟ -
داروهارو گرفتي،بابا؟ -

مگه قرار نبود تو بگيري؟

 

من فکر کردم خودت ميگيري

منم فکر کردم تو ميگيري

 

آره، منم
الان سوار ماشينم

!نميدونم
!عجله کن

 

بله آقاي دکتر تو راهيم

.لطفاً چند دقيقه بيشتر صبر کنيد

 

ممنونم

 

دو بار تو يه روز،حتماً داري از خوشحالي بال درمياري

 

بابا يه جوري ميگي انگار فقط دارم ميرم دکترُ ببينم

. ميخوام داروهاتُ بگيرم

خب پس يه راست برو داروخونه

 

چرا اون بنده خدارو اذيت ميکني؟

 

بيچاره رو تا دير وقت نگه ميداري

 

امروز چه روز خوبي بود ،نه ؟

 

حالت خوبه؟

 

.نميخواد، خوبم

 

حواسِت به رانندگيت باشه

حواسم هست

 

!خداي بزرگ

 

هنوز زندست؟

 

فعلاً تحت مراقبت هاي ويژست

از ناحيه شکم چاقو خورده

چاقو خورده؟

 

.خوشبختانه وضعيتش زياد وخيم نيست

.خدارو شکر

 

آقاي دکتر ما اين کارُ نکرديم

 

.ميدونم، نگران نباشيد

.اينطور که بنظر ميرسه از يه ارتفاعي ام افتاده

خوشبختانه شما نجاتش دادين

 

خيليم جونه،نميدونم چطور اين اتفاق براش افتاده؟

 

الو؟شما کي هستين؟

 

الو؟براي چي تماس گرفتين؟

 

.بله، درسته

 

بله، اينجا زندگي ميکنه؟ اتفاقي افتاده؟

 

چي؟

کيه اين موقع شب تماس گرفته؟

 

بده گوشي رو ببينم

الو؟

 

!هيون-وو

 

.لطفاً شناسايش کنيد

 

ماشينش بعد از برخورد با صخره منفجر ميشه

 

چون شدت آتيش سوزي خيلي زياد بوده همه چيز تبديل به خاکستر ميشه

 

نه! اين هيون-وويه ما نيست! نميتونه هيون-وو باشه

 

اين ساعتِ کانگ هيون-ووئه؟

 

اون نميتونه پسر من باشه

 

فعلاً نذار کسي چيزي از اين موضوع بفهمه

 

چطور ميتوني همچين حرفيُ بزني؟

!تو پسرمُ به کام مرگ فرستادي

.اونجوري حرف نزن، گناه باباي من چيه

تو اين کارو کردي

!تو هيون-وو رو کشتي

 

!تو هيون-وو رو کشتي

 

خوبي؟

 

هنوز بيدار نشده؟

 

تا موقعي که به هوش اومدَنِشُ نبينيم ،نميتونيم بريم

درسته

 

بابايي فکرشُ بکن اگه پسره از يه خونواده پولدار باشه اونموقع کلي پول گيرمون مياد

.خيال پردازيي نکن

چــرا؟

اگه شانس بهمون رو کنه، اونموقع تمام بدهي هامونُ پرداخت ميکنيم

مسلماً اونم قدرداني خودشُ نشون ميده

مگه نه پدر؟

حالا اومديم پولدار نبود،اونموقع چي؟

 

خدا ميدونه

 

ترسيده بودي، آره؟

 

بيمارتون بيدار شد

 

حالت خوبه؟

 

چطور ميتوني اينقد بي پروا باشي؟

وقتي جلوي ماشين پريدي ،نزديک بود از ترس سکته کنم

 

خيلي خوشانسي که اتفاق بدي نيوفتاده

 

به هوش اومده؟

 

همين چند لحظه پيش به هوش اومد

 

يادت مياد چه اتفاقي برات افتاده؟

 

من کجاام؟

 

. بيمارستاني

 

اسمِتُ بهمون بگو

 

ميتوني اسمتُ بهمون بگي؟

 

.سعي کن اسم و آدرس ـتُ به ياد بياري

يادت نمياد کي هستي؟